بهانه ی شانزدهم
بهانه ی شانزدهم
از دیروز راضی بودم. خوندم و نوشتم. البته دقایق بیهوده ای هم داشت. منظورم اون زمانی نیست که تو باشگاه خندیدیم یا اون تایمی که خوابیدم. منظورم جایی بود که خیلی مفید به نظر می رسه اما اصلاً مفید نیست. کلاس درس! به نظرم کلاس امروز هیچ باری نداشت. البته اکثر اوقات همینجوری بوده.
به خنده نیاز داشتم که تو باشگاه برام امکانش فراهم شد و خندیدم. به خواب احتیاج داشتم و خوابیدم. عرق کردم و خوش گذروندم.
ایده ی داستان بعدی هنوز کامل نشده. پسری که یک چشم اضافی روی سرش داره که...
به توصیه ی یک دوست بهتره جنین ایده هام رو پنج ماهه به دنیا ندارم. وقتی روی کاغذ اومد اهل فن در موردش نظر خواهند داد.
من می تونم به ترسم غلبه کنم و به زودی می نویسمش
به خنده نیاز داشتم که تو باشگاه برام امکانش فراهم شد و خندیدم. به خواب احتیاج داشتم و خوابیدم. عرق کردم و خوش گذروندم.
ایده ی داستان بعدی هنوز کامل نشده. پسری که یک چشم اضافی روی سرش داره که...
به توصیه ی یک دوست بهتره جنین ایده هام رو پنج ماهه به دنیا ندارم. وقتی روی کاغذ اومد اهل فن در موردش نظر خواهند داد.
من می تونم به ترسم غلبه کنم و به زودی می نویسمش
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |